«آیا مردم از آواز روی‌گردان شده‌اند؟»

چند سالی است آنقدر وضع و حال آواز ملّی‌مان به وخامت دچار شده که صدای همه دوستداران و دلسوزان این هنر گرانقدر درآمده است. گذشته از آن، حتی برخی دچارکنندگان آواز به این روز و روزگار نیز برای آنکه از قافله‌ی مرثیه‌سرایان برای این هنر عقب نمانند، این سو و آن سو از زوال و قهقرای آواز دم می‌زنند. حالا به نظر می‌رسد چه این «ورشکسته‌گرانِ» به‌تقصیر بخواهند چیزی بگویند و با کاروانی که روضه‌ی مٌد روزش آواز ایرانی است همراه و هم‌نفس شوند و چه سر در لاک خویش فروبَرَند و چونان کبکی گیرکرده در برف، بر کلام و مرام پیشین خویش ماندگار باشند، باید برای تشخیص دوغ و دوشاب از هم، رشته‌ی کلام و منطق را گشود و سرِ درد دل را باز کرد. بگذریم که حتی می‌توان از جفای این یاران و همراهان خودکرده (که بعید است قصورشان را تدبیری درست و درمان باشد) زبان گرفت و مویه‌های جانانه سر داد.حکایت ما درست از فردای فروپاشی رژیم پیشین شروع شد که آوازخوانانی پرشمار (باورتان می‌شود در این روزگار غریب آوازی که زمانی نه چندان دور طیف رنگینی از صداها و شیوه‌ها همچون ادیب خوانساری، تاج اصفهانی، بنان، قوامی، شجریان، نادر گلچین، ایرج خواجه‌امیری، اکبر گلپایگانی، عبدالوهاب شهیدی، محمودی خوانساری و بسیاری دیگر کنار هم می‌زیسته و هنرنمایی می‌کرده‌اند؟!) به پستوی عزلت و فراموشیِ ناخواسته رانده شدند. آن وقت از میان این جمع خوبان فقط یک تن مجال تداوم هنرنمایی یافت؛ آن هم به دلایلی مثل حضور در مجموعه آلبوم انقلابی چاووش و همراهی با انقلاب...البته این رانده شدن به پستوی عزلت و فراموشی فقط دامن خوانندگان را نگرفت، بلکه همه خوانندگان زن به همراه بیشینه‌ی نوازندگان و آهنگسازان برنامه گل‌های رادیو و اهل و علاقه‌مندان به آفرینش و عرضه‌ی گونه‌های دیگر موسیقی نیز یا خانه‌نشین شدند یا به امّید تداوم کار مورد پسندشان جلای وطن کردند. آن وقت برخی شاگردان و دست‌پروردگان زنده‌یاد نورعلی برومند میدان‌دار موسیقی شدند. آن هم در شرایطی که تقریباً همه انواع موسیقی در این مُلک، ممنوع اعلام شد و به جز گونه‌هایی از موسیقی نظامی و تهییج‌کننده و موسیقی عزا و مرثیه، «موسیقی دستگاهی» تنها سکه‌ی رایج بازار اعلام شد و حدود دو دهه یکه‌تازی یاران برومند به همراه هر کسی که تعهد می‌داد مثلاً از ساز ویولون در ارکستراسیون آثارش استفاده نکند، یا اگر فلان آهنگساز سینما در موسیقی فیلمش لابه‌لای سازهای غربی حتماً از یک تار یا کمانچه‌ی سلو نیز بهره می‌بُرد، کارشان «بلامانع» تشخیص داده شد.قوانینی من‌درآوردی که امروز حتی یادآوری و نقل‌شان نیز مایه خنده می‌شود. اما از آن سو بشنویم و بخوانیم که چه بلایایی از این رهگذر بر سر آواز آمد؟با منع و بایکوت آثار بنان و ادیب و تاج – البته در کنار قمر، روح‌انگیز و پریسا – آنچه باقی ماند تک‌صدایی بود و ختم شدن همه راه‌ها به سبک و سیاق و تقلید از یک نفر. آنقدر که در کوتاه زمانی می‌شد به هنگام جلوس یک خواننده جوان بر صحنه و دقیقه‌ای پیش از شروع او به خواندن، پیش‌بینی کرد که دقیقاً با چه لحن و حس و حالی خواهد خواند...اینگونه بود که کم کم شیوه‌ها و لحن‌های آوازی فراموش شدند و آواز فقط در یک نام خلاصه شد. از آن زمان انگ این اتهام شنیع بر پیشانی آواز ایرانی چسبانده شد که مردم دیگر حوصله شنیدن آواز را ندارند، مردم از آواز خوش‌شان نمی‎‌آید، بهتر است حجم آواز را در آلبوم‌ها و کنسرت‌ها کم کنیم... کار به جایی رسید که دیگر در آلبوم‌ها و بسیاری کنسرت‌ها فقط یک قطعه آواز گنجانده می‌شد و یکی از مستعدترین صداهای قرن اخیر در آواز ایرانی که به هر حال داشت روند خاص خودش را در خوانندگی تصنیف و آواز طی می‌کرد به خواندن ترانه‌های پاپ روی آورد...در این میان آنچه اغلب از کنارش گذشتند این بود که ما چرا و چگونه بدین جا رسیدیم؟! به معنای بهتر هیچ‌کس از خودش نپرسید که ما چگونه «ما» شدیم... یعنی مایی که تا چندی پیش، آن همه صداهای خوب در اختیار داشتیم و آن طیف رنگین آوازی را سرمه چشم و گوش و جان خود می‌کردیم چطور شد که بدین روز و روزگار دچار شدیم و «ما»ی امروز لقب گرفتیم که دیگر از آواز خوش‌مان نمی‌آید؟! هیچ‌کس نخواست یا آنقدر غرقه در روزمرّگی بود که نتوانست اشکال را در یک هنر به گرانسنگی آواز نبیند و عیب و علت را در «هنرورانِ» امروزین آواز جست‌وجو کند...***
سماع خورشید, [04.11.16 23:18][Forwarded from آیین آواز]شاگردان مکتب برومند (ضمن احترام به خدمتی که این استاد بزرگ در زمینه احیا و اعتلای موسیقی دستگاهی کرد) در تمامی آن دو دهه (1377 – 1357) دست بالا را در عرصه موسیقی داشتند و با وجود همه آثار خوبی که از آن زمانه به یادگار مانده، در یک زمینه تقریباً چیزی از قصور کم نگذاشتند. آن‌ها تا جایی که توانستند هنر عظیم آواز را به یک لحن، شیوه، صدا و نام فروکاستند و او را همه مایملک آواز ایرانی قلمداد کردند. از سوی دیگر با بهانه‌هایی واهی مثل «خواننده‌سالاری» و تحقیر خوانندگان نورس به وسیله جمله‌هایی مانند «تو که فلانی نیستی تا این حجم از کنسرت یا آلبوم را به آوازهایت اختصاص دهیم...» به مرور، مجموعه هنر آواز را به زمین گرم کوباندند.کار تحقیر و تقلیل آواز و آوازخوانان در نظر اینان به جایی رسید که کسی از آهنگسازان با صدای بلند گفت صدای خواننده در ارکستر من به سان صدای یک ساز است و گاهی فقط به چند آوا از یک نام بزرگ در زمینه خوانندگی در کل اثرم نیاز دارم.بماند کنسرت‌های تکنوازی بدون خواننده که آن زمان برگزار می‌شد و در سیاه‌بازار آن عصر که همه چیز محدود بود، با وجود استقبال نسبی علاقه‌مندان جدی موسیقی ایرانی، امر را بر این گروه مشتبه کرد که می‌توان بدون همراهی و حمایتِ خوانندگان، خر خویش را راند...البته نیک می‌دانیم حساب شهنوازانی مثل کسایی و شهناز جداست که هر ذره از تکنوازی‌شان دنیایی است... روی نگارنده این چند سطر با انگیزه ناپسند آن گروه ره گم کرده است که به هر دستاویزی در کم‌رنگ کردن نقش خواننده و در نتیجه، محو کردن شعر، در پی «بالا آوردن» خویش برآمدند و شد آنچه دیدیم و نباید می‌شد...در پهنه آموزش آواز نیز آن چند شاگرد خاص بالا آمدند که تجویز همگی‌شان تقلید بود... که یکی دو تن از ایشان حتی خود نیز از مرحله تقلید بیرون نیامده بودند که اینچنین بر طبل تقلید و تکرار می‌کوبیدند.کم کم استانداردهای تازه و صددرصد غلطی شکل گرفت: «صدای شما زیادی حجم دارد... حالا عصر میکروفون است و نیازی به این همه حجم نیست...» انگار نه انگار که مخمل صدای بنان در پناه حجم دلپذیرش بود که عیان می‌شد و دل می‌بُرد. یا صدای تاج و ایرج و اقبال که بر تارک موسیقی آوازی ما نشسته، از مهمترین ویژگی آواز ایرانی که یله و رها بودن است برخوردار بود. انگار نه انگار که جلوه‌گری یک ویژگی منحصر به خود در هنر آواز ملی ماست و داشتن حجم دلپذیر - اگر با لطافت و ملاحت همراه باشد - سخت در جلوه‌گری مؤثر خواهد افتاد...از آن سوی، زدن انگ‌ها و تهمت‌ها نیز شروع شد: «صدای شما خوب است اما این شیوه دیگر منسوخ شده، امروزه روز همه فلان صدا و شیوه را می‌پسندند... خوب است شما نیز یک دوره از این شیوه را نزد فلانی آموزش ببینی، بعد بیایی بینیم با این صدای خوب چه کار می‌شود کرد...» و غافل از آنکه با وجود گذراندن این شیوه نزد همان استادان پیش‌گفته، دیگر صدایی باقی نمی‌ماند که کسی بخواهد با آن کاری بکند و این صدا را به گونه‌ای عرضه کند...هرچه بود (و هست) تقلید است و تقلید و تقلید...این بی‌مایگان در تمام این نزدیک به چهار دهه با مشی و مرام‌شان آواز ایرانی را به نوبه‌ی خود سانسور کردند و به شیر بی یال و دم و اشکمی بدلش ساختند که مردم دیگر حوصله‌شان از رودررو شدن با آن سر می‌رود. نیک که بنگریم می‌بینیم این «ورشکسته‌گران» درست هم می‌گویند. آخر، این آوازی که اینان می‌گویند آواز نیست... سرنایی است که از گشادی‌اش نواخته می‌شود. یکی شعر را در دهانش مچاله می‌کند. دیگری اصرار بیهوده بر جیغ زدن دارد و ماندن در اوجی که مال خودش نیست و به اشتباه و با هزار وسیله و ترفند به طور ناگهانی و بی طی طریق بر فراز آن قرار گرفته... اما کیست که نداند ماندن و جا خوش کردن در اوج، آدابی دارد که اینان با آن سخت بیگانه‌اند...حالا هم عجز و لابه از هر سویی شروع شده؛ بی‌آنکه این ورشکستگان به تقصیر که با سوراخ کردن کشتی و به بهانه آنکه: «من فقط زیر پای خودم را سوراخ می‌کنم و کاری به قدرالسهم بقیه از کشتی ندارم، گور پدر کشتی و ساکنانش که زیر آب می‌روند هم کرده»... انگار نه انگار که این خودسانسورگران با تیغ‌هایی مهیب‌تر و تیزتر از سانسورچی رسمی، بیرحمانه به سر و جان آواز افتادند و طی چهار دهه کردند آنچه نباید می‌کردند.حالا هم ما که چیز زیادی نمی‌خواهیم... فقط دست از این اشک تمساح ریختن‌ها و هم‌نوا شدن با یک شهر زلزله‌زده بردارید که شما هیچ از دست نداده‌اید در این ویرانی. برعکس سر هم بلند کرده‌اید و قد برافراخته‌اید. موزون بودن یا ناموزون بودن این رشد را هم بگذارید با آیندگان و امروزیانی که خوب می‌فهمند اما خاموشی در پیش گرفته‌اند؛ «که خامُشی به هزار زبان در سخن است»...
سماع خورشید, [04.11.16 23:18][Forwarded from آیین آواز]بگذارید ما بمانیم و مویه‌های حافظ‌وارِ غریبانه‌مان... که اگر همتی داشتیم و نیکو بختی، خود خواهیم دانست چه باید کرد و آن گنجینه کهن را - دوباره - چگونه باید از غبار زمان بُرون آورد... ما برآریم شبی دست و دعایی بکنیم/ غم هجران «خود» را چاره ز جایی بکنیم...

بدون دیدگاه  

نظرات کاربران


اگر تصویر خوانا نیست اینجا کلیک کنید
همزمان با تأیید انتشار نظر من، به من اطلاع داده شود.
* نظر هایی كه حاوی توهین است، منتشر نمی شود.
* لطفا از نوشتن نظر های خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.