«آیا مردم از آواز رویگردان شدهاند؟»
سماع خورشید, [04.11.16 23:18][Forwarded from آیین آواز]شاگردان مکتب برومند (ضمن احترام به خدمتی که این استاد بزرگ در زمینه احیا و اعتلای موسیقی دستگاهی کرد) در تمامی آن دو دهه (1377 – 1357) دست بالا را در عرصه موسیقی داشتند و با وجود همه آثار خوبی که از آن زمانه به یادگار مانده، در یک زمینه تقریباً چیزی از قصور کم نگذاشتند. آنها تا جایی که توانستند هنر عظیم آواز را به یک لحن، شیوه، صدا و نام فروکاستند و او را همه مایملک آواز ایرانی قلمداد کردند. از سوی دیگر با بهانههایی واهی مثل «خوانندهسالاری» و تحقیر خوانندگان نورس به وسیله جملههایی مانند «تو که فلانی نیستی تا این حجم از کنسرت یا آلبوم را به آوازهایت اختصاص دهیم...» به مرور، مجموعه هنر آواز را به زمین گرم کوباندند.کار تحقیر و تقلیل آواز و آوازخوانان در نظر اینان به جایی رسید که کسی از آهنگسازان با صدای بلند گفت صدای خواننده در ارکستر من به سان صدای یک ساز است و گاهی فقط به چند آوا از یک نام بزرگ در زمینه خوانندگی در کل اثرم نیاز دارم.بماند کنسرتهای تکنوازی بدون خواننده که آن زمان برگزار میشد و در سیاهبازار آن عصر که همه چیز محدود بود، با وجود استقبال نسبی علاقهمندان جدی موسیقی ایرانی، امر را بر این گروه مشتبه کرد که میتوان بدون همراهی و حمایتِ خوانندگان، خر خویش را راند...البته نیک میدانیم حساب شهنوازانی مثل کسایی و شهناز جداست که هر ذره از تکنوازیشان دنیایی است... روی نگارنده این چند سطر با انگیزه ناپسند آن گروه ره گم کرده است که به هر دستاویزی در کمرنگ کردن نقش خواننده و در نتیجه، محو کردن شعر، در پی «بالا آوردن» خویش برآمدند و شد آنچه دیدیم و نباید میشد...در پهنه آموزش آواز نیز آن چند شاگرد خاص بالا آمدند که تجویز همگیشان تقلید بود... که یکی دو تن از ایشان حتی خود نیز از مرحله تقلید بیرون نیامده بودند که اینچنین بر طبل تقلید و تکرار میکوبیدند.کم کم استانداردهای تازه و صددرصد غلطی شکل گرفت: «صدای شما زیادی حجم دارد... حالا عصر میکروفون است و نیازی به این همه حجم نیست...» انگار نه انگار که مخمل صدای بنان در پناه حجم دلپذیرش بود که عیان میشد و دل میبُرد. یا صدای تاج و ایرج و اقبال که بر تارک موسیقی آوازی ما نشسته، از مهمترین ویژگی آواز ایرانی که یله و رها بودن است برخوردار بود. انگار نه انگار که جلوهگری یک ویژگی منحصر به خود در هنر آواز ملی ماست و داشتن حجم دلپذیر - اگر با لطافت و ملاحت همراه باشد - سخت در جلوهگری مؤثر خواهد افتاد...از آن سوی، زدن انگها و تهمتها نیز شروع شد: «صدای شما خوب است اما این شیوه دیگر منسوخ شده، امروزه روز همه فلان صدا و شیوه را میپسندند... خوب است شما نیز یک دوره از این شیوه را نزد فلانی آموزش ببینی، بعد بیایی بینیم با این صدای خوب چه کار میشود کرد...» و غافل از آنکه با وجود گذراندن این شیوه نزد همان استادان پیشگفته، دیگر صدایی باقی نمیماند که کسی بخواهد با آن کاری بکند و این صدا را به گونهای عرضه کند...هرچه بود (و هست) تقلید است و تقلید و تقلید...این بیمایگان در تمام این نزدیک به چهار دهه با مشی و مرامشان آواز ایرانی را به نوبهی خود سانسور کردند و به شیر بی یال و دم و اشکمی بدلش ساختند که مردم دیگر حوصلهشان از رودررو شدن با آن سر میرود. نیک که بنگریم میبینیم این «ورشکستهگران» درست هم میگویند. آخر، این آوازی که اینان میگویند آواز نیست... سرنایی است که از گشادیاش نواخته میشود. یکی شعر را در دهانش مچاله میکند. دیگری اصرار بیهوده بر جیغ زدن دارد و ماندن در اوجی که مال خودش نیست و به اشتباه و با هزار وسیله و ترفند به طور ناگهانی و بی طی طریق بر فراز آن قرار گرفته... اما کیست که نداند ماندن و جا خوش کردن در اوج، آدابی دارد که اینان با آن سخت بیگانهاند...حالا هم عجز و لابه از هر سویی شروع شده؛ بیآنکه این ورشکستگان به تقصیر که با سوراخ کردن کشتی و به بهانه آنکه: «من فقط زیر پای خودم را سوراخ میکنم و کاری به قدرالسهم بقیه از کشتی ندارم، گور پدر کشتی و ساکنانش که زیر آب میروند هم کرده»... انگار نه انگار که این خودسانسورگران با تیغهایی مهیبتر و تیزتر از سانسورچی رسمی، بیرحمانه به سر و جان آواز افتادند و طی چهار دهه کردند آنچه نباید میکردند.حالا هم ما که چیز زیادی نمیخواهیم... فقط دست از این اشک تمساح ریختنها و همنوا شدن با یک شهر زلزلهزده بردارید که شما هیچ از دست ندادهاید در این ویرانی. برعکس سر هم بلند کردهاید و قد برافراختهاید. موزون بودن یا ناموزون بودن این رشد را هم بگذارید با آیندگان و امروزیانی که خوب میفهمند اما خاموشی در پیش گرفتهاند؛ «که خامُشی به هزار زبان در سخن است»...
سماع خورشید, [04.11.16 23:18][Forwarded from آیین آواز]بگذارید ما بمانیم و مویههای حافظوارِ غریبانهمان... که اگر همتی داشتیم و نیکو بختی، خود خواهیم دانست چه باید کرد و آن گنجینه کهن را - دوباره - چگونه باید از غبار زمان بُرون آورد... ما برآریم شبی دست و دعایی بکنیم/ غم هجران «خود» را چاره ز جایی بکنیم...
بدون دیدگاه
نظرات کاربران